نگاهی دیگر به مورد عجیب بنجامین باتن (Benjamin Button)
تو یه جمعه خسته کننده در حالی که کسی را تو خونه نمی دیدم سراغ فیلم های قدیمی خود رفته و در آرشیو به دنبال فیلمی میگشتم که بتواند اوقات فراغت ظهر جمعه من را پوشش بدهد. در حین گشتن چشمان به فیلمی برخورد که دوسال از خریدنش می گذشت ولی من هیچوقت بهش نگاه هم نکرده بودم، حتی قابش را هم پاک نکرده بودم آری این فیلم مورد عجیب بنجامین باتن (Benjamin Button) بود، همان طور که ازاسم عجیب وغریبش تعجب کرده بودم از اینکه به این شکل به سمت این فیلم رفته بودم نیز بسیار تعجب کردم درسته من این فیلم را باید سال 2008 میدیدم نه سال 2013 میلادی حتی تلوزیون هم این فیلم را بارها پخش کرده بود ولی من بازم هم بی توجه بودم ….. تا امروز که این فیلم را دیدم و حسرت می خورم که چرا همان زمان و در روزهای اوج این فیلم آنرا مشاهده نکردم فیلمی که بازیگر مردش اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای این فیلم برد و خودش نامزد بهترین فیلم سال شده بود. حیف وصد هزار حیف/این شما و این هم مورد عجیب بنجامین باتن (Benjamin Button) به سبک مورد عجیب امید باتن
===========================================================
(1)- داستان فیلم
آگوست 2005، بیمارستانی در نیواورلئان، «دیزی» سالخورده در حالی که طوفان کاترینا به سواحل جنوب آمریکا نزدیک میشود، در بستر مرگ از دخترش کارولاین میخواهد تا دفتر خاطرات مردی به نام «بنجامین باتن» را برای او بخواند. فیلم از زبان باتن روایت میشود که تولدی غیرمعمول داشته، اما قبل از آن با ساعت ساز نابینایی آشنا میشویم که تنها پسرش را در جنگ جهانی اول از دست داده و به همین دلیل ساعتی میسازد که عقربههایش برخلاف جهت معمول کار میکنند. او در روز افتتاح این ساعت در ایستگاه راهآهن نیواورلئان هدفش از این کار را بازگرداندن چرخ زمان به عقب و زنده کردن پسرش اعلام میکند و سپس ناپدید میشود.
………….
11 نوامبر 1918، مردم نئواورلئان پایان جنگ بزرگ را جشن گرفتهاند. همزمان تامس باتن صاحب فرزندی میشود. این کودک شمایل پیرمردی 87 ساله را دارد و مادرش به هنگام تولد وی از دنیا میرود. تامس که از این واقعه خشمگین شده، کودک را به همراه 18 دلار روی پلههای یک آسایشگاه سالمندان رها میکند. کوئینی کودک را یافته و علیرغم مخالفت شوهرش تیزی از او مراقبت میکند. کوئینی نام بنجامین را بر کودک نهاده و او را بزرگ میکند. کودک هر چه بزرگتر میشود از نشانههای پیری در چهره و بدنش کاسته میشود. در سال 1930 وقتی که 12 ساله شده و هنوز سیمای یک پیرمرد را دارد با دختربچهای به نام دیزی آشنا و شیفته او میشود. با افزودهشدن سن بنجامین کاری در کشتی ناخدا مایک پیدا میکند. مدتی بعد شهرتش را به قصد سفر کاری طولانی ترک میکند، اما به دیزی قول میدهد تا مرتب توسط نامه و کارت پستال با او در تماس باشد. در روسیه با زنی به نام «الیزابت آبوت» آشنا شده و برای اولین بار عاشق میشود. عشق او یک روز ـ 8 دسامبر 1941، روز بعد از حمله به پرل هاربر ـ با رفتن ناگهانی الیزابت پایان مییابد. بنجامین نیز با ورود دولت آمریکا به جنگ، به همراه ناخدا مایک و خدمهاش به خدمت نیروی دریایی در میآید. نتیجه رویارویی آنها با یک زیردریایی آلمانی، کشتهشدن ناخدا و تنی چند از خدمه و نابودی کشتی و زیردریایی است. بنجامین بعد از جنگ به خانه بازمیگردد و برای بار دوم با تامس باتن (پدرش) در حال مرگ دیدار میکند. باتن میگوید که پدر واقعی اوست و تمامی داراییاش ـ از جمله خانه و کارگاه دگمه سازیاش ـ را برای او به ارث میگذارد. ملاقات تازه بنجامین با دیزی سبب میشود تا دریابد که او اینک بالرین مشهوری در نیویورک است. با این حال، اقدام اغواگرانه دیزی از سوی بنجامین رد میشود. مدتی بعد، در سال 1962، زمانی که بعد از یک تصادف، دیزی به واسطه صدمهدیدن پایش قدرت بالرینی خود را از دست داده و هر دو در سنی نزدیک به هم قرار دارند، دیداری دیگر در نئواورلئان منجر به زندهشدن عشق قدیمی میشود. آنها خانهای تازه خریداری کرده و زندگی مشترک را با هم آغاز میکنند، ولی پس از تولد فرزندشان هر دو متوجه میشوند که ادامه این زندگی تقریباً غیرممکن است، چون با پیرتر شدن دیزی، بنجامین روز به روز جوانتر میشود و در نهایت…
======================================================
(2) کارگردان
«دیوید لیو فینچر» 47 ساله، یکی از خوشقریحهترین فیلمسازان عصر ماست. فقط اشاره به نام چهار فیلم بسیار موفق او (هفت، باشگاه مشتزنی، بازی و اتاق امن) کافی است تا به میزان اهمیت و جایگاه او در سینمای امروز آمریکا و دنیا پی ببرید. مردی که از دنیای فیلمهای تبلیغاتی و ویدیو کلیپ آمده و شیوه خاص دیداری / شنیداری خود را برای سینمای معاصر به ارمغان آورده است. با زودیاک چندان خوشحال نشدم، ولی مورد عجیب بنجامین باتن مسحورم کرد. «فینچر» را به خاطر تبحرش در روایت داستانهای متفاوت و غیرمعمول میشناسیم. او همچنین در خلق و پرداخت شخصیتهایی که باید در این بستر متفاوت داستانی زندگی کنند تبحر خاصی دارد. کارگردان فیلم دیوید فینچر تمام تلاش خود را در ساخت این فیلم به کار بسته است تا فیلم را در ردیف فیلمهای اسکاری بسازد اما دست بر قضا فیلم اسکاری او دل تماشاگران در اقصی نقاط دنیا را به دست آورده است یا دوستداران وسترن و اکشن را راضی نگهداشت. شاید این سخن صحیح نباشد که بگوییم چنین پروژههایی با 13 نامزدی اسکار فقط برای بردن جایزه درست شدهاند اما به دلیل آشنایی فراوان جامعه سینمایی ما با آثار فینچر به صورت عمومی (به دلیل اکران آثار برجسته او در سینماها و پخش چندین باره در سیما)، این حقیقت را از نگارنده بپذیرید که ساختههای او تبدیل به شاهکارهای دوران میشود. هر چند که فیلم زودیاک از این قاعده مستثنی است؛ چرا که نبود دانش کافی و شتابزدگی در ساخت آن ملموس است. با این وجود، حقیقت و ماهیت این فیلم نباید به فینچر خلاصه شود؛ چرا که همه عوامل این فیلم دستچین شده هستند و هر کدام به بهترین شکل تأثیر ایدهآلی در ساخت اثر گذاشتهاند و همین امر سبب شده است که در فیلم بازتاب جزئیات خیرهکننده به نظر آید.
===========================================================
(3)-جلوه های کامپیوتری وگیریمور
بخش گریم و جلوههای کامپیوتری نامحسوس این فیلم نقش بسزا و غیرقابل انکاری در بطن فیلم دارد. تقریباً در نیمی از فیلم، قسمت سرفوقالعاده گریم شده برادپیت با جلوههای رایانهای روی جسم دیگران قرار داده شده است و ترتیب گریم جوان شدن بنجامین و ترتیب پیرشدن بلانشت از جذابیتهای مسحورکننده آن به شمار میرود. با این حال فیلمبرداری خوب، تدوین هنرمندانه، و صحنه پردازیهای مناسب که کم و بیش در همه کارهای فینچر به چشم میخورد، به همراه بعضی از دیالوگهای حساب شده فیلم به کمک بیننده آمده تا توان مشاهده را تا لحظه پایانی از دست ندهد و همچنین گریم فوق العاده برادپیت و کیت بلانشت را نباید از یاد برد! گریمی که بر روی براد پیت انجام شده است یکی از سخت ترین و هنرمندانه ترین گریم های این زمان است به طوری که وقتی بنجامین در حدود 5سال سن دارد میشود به وضوح صورت برادپیت را بر روی بنجامین حس کرد که به چه زیبایی گریم شده و توسط پردازش های کامپیوتری این صورت بر روی یک بچه قرار گرفته است و نیز گریم جوانی برادپیت نیز فوق العاده کار شده است که به واقع او را جوان و همچون نقش آفرینیش در فیلم Sleepers که یکی از اولین فیلم های براد پیت است نمایش میدهد! گریمور این فیلم موفق به دریافت جایزه اسکار شد و تحسین آکادمی را به همراه داشت!
============================================================
(4)نقش های اصلی
برد پیت (بنجامین):همان طور که گفتیم براد پیت طوری زیبا این نقش را بازی کرده است که در سال 2008 نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد در مراسم اسکار انتخاب شد! او 4نقش در این فیلم ایفا کرد!! میانسالی بنجامین باتن، جوانی بنجامین باتن، نوجوانی بنجامین و همچنین راوی داستان. که باید واقعا به این نقش آفرینی براد پیت احسنت گفت که چه زیبا نقش بنجامین باتن را در سه دوره زندگی بازی کرده است و همچنین به گریمور این فیلم. این فیلم سومین همکاری براد پیت با فینچر بعد از فیلم های هفت و فایت کلاب است.
دیزی(کیت بلانشت ) : دختری که مادربزرگ او در جایی که بنجامین زندگی میکرد نگهداری میشد و از آنجا با بنجامین آشنا شد و در ادامه او به دختری زیبارو و باله کار تبدیل شد. دیزی نقش بسزایی در زندگی بنجامین ایفا کرد که سرانجام آن عروسی دیزی و بنجامین بود و دختری که از این دو متولد شد.
====================================================
(5)-مرگ و زمان
بنجامین با مرگ مادرش به دنیا می آید و در کل مدت زمان فیلم شاهد مرگ عزیزان و نزدیکانش است و در نهایت پس از آنکه خود نیز از دنیا می رود، مخاطب فیلم، مرگ راوی دوم فیلمنامه یا همان دختر چشم آبی –دیزی- را شاهد است. تاکید داستان بر روی واژه و مفهوم مرگ آنچنان است که هر مفهوم دیگری در تقابل با آن معنا می یابد. کارکترها به دنبال جاودانگی نیستند، از مرگ هم نمی ترسند و با آن برخوردی واقعگرا و به دور از حساسیت زایی دارند و این بهترین موقعیت برای کارگردان و فیلم نامه نویس است تا از برخورد کارکترهای مختلف با یک مفهوم واحد تضاد دیالکتیک آن مفهوم را به رخ بکشد. در این جا باز هم شاهد حضور عنصر زمان هستیم. ماجرای عجیب بنجامین باتن در حقیقت چالش مفهوم مرگ و نقد آن بر اساس عنصر زمان است. داستان های روایت شده همگی منشائی مرگ آور دارند، در دل هر حادثه مرگی نهفته است و البته خود داستان هم با نوع روایتی که دارد به ما نشان می دهد که مرگ نقطه پایانی نیست به ویژه این که داستان فیلم بر اساس خاطرات یک مرده نقل می شود. تقابل واژه مرگ با مفهوم زمان در این داستان با همان پیچش ابتدای در روایت آغاز می شود. پیربچه ای که بعدها بنجامین نام می گیرد در حالی که لحظه به لحظه از واژه مرگ اولیه دور می شود-چرا که در ابتدای فیلم، پدرش می خواست او را نابود کند- به مرگ واقعی و اصلی نزدیک می شود. در این پروسه نگاه زمان زده و درگیر با مفهوم زمانی فینچر از مرگ جلوه تازه ای که بی شباهت به بی مرگی یا تسلسل یا تناسخ نیست را به راویت می کشد.
(7) -دیالوگ های ماندگاری که برد پیت یا همون بنجامین ثبت کرد
بنجامین باتن(برد پیت): تو می تونی به خاطر بلاهایی که سرت اومده مثل یه حیوونه درنده عصبانی باشی…میتونی از سرنوشتت متنفر باشی…
ولی وقتی به آخر خط میرسی مجبوری که تسلیم بشی.
“می تونی ثابت بمونی،می تونی تغییر کنی،هیچ قانونی وجود ندارد.”
“امیدوارم زندگی شایسته ای داشته باشی و اگرنه..امیدوارم آن قدر قدرت داشته باشی که آن را به سرانجامی برسونی”
“میتونی قسم بخوری میتونی زندگی را نفرین کنی…ولی وقتی به اینجا رسیدی باید خودت رو آزاد کنی.”
“میروم،قبل از اینکه نتوانی من را به یاد بیاوری”
“زندگی نه با دقایقش بلکه با لحظه هایش سنجیده می شود.
==========================================================
(8)-شناسنامه
کارگردان: دیوید فینچر
فیلمنامه: اریک راث، براساس داستانی از خودش و رابین سویکورد
موسیقی: الکساندر دسپلیت
مدیر فیلمبرداری: کلودیو میراندا
تدوین: کرک باکستر، انگوس وال
طراح صحنه: دانالد گراهام برت
بازیگران: براد پیت (بنجامین باتن) کیت بلانشت (دیزی)، تاراجی پی. هنسن (کوئینی)، جولیا آرموند (کارولاین)، جیسون فلمینگ (تامس باتن)، ماهرشهلا شهبازعلی (تیزی)، جرد هریس (ناخدا مایک)، الیاس کوتیس (مسیو گاتو)، اد متزگر (تیودور روزولت)، فیلیس سامرویل (مادربزرگ فولر)، تیلدا سوینتون (الیزابت ابوت)، اسپنسر دانیلز (بنجامین 12 ساله)، الی فنینگ (دیزی 6 ساله)، مدیسن بیتی (دیزی 11 ساله)
159 دقیقه، محصول 2008 آمریکا
“شب بخیر دیزی”………….”شب بخیر بنجامین”
- ۹۲/۰۵/۲۹